در پژوهشی که در مورد تحول روابط جنسی دوران پهلوی دارم انجام میدم این کتاب یکی از منابع بسیار مهم در شناخت سابقه چگونگی روابط جنسی و فرهنگ اسلامی است.خیلی جالبه که چنین کتابی در رد گیری اصول و کیفیت روابط جنسی بر اساس دیدگاه اسلامی وجود داره. امیدوارم این کتاب بتونه در پژوهشم بهم کمک کنه
بعضی ها از بیکاری کتاب می نویسن بعضی ها کتاب می نویسن بیکار نباشن بعضی ها می خوان کتاب بنویسن سخنرانی میکنن بعضی ها نمیدونن کتاب رو با چه "ت یی" بنویسن
بعضي ها انقدر كتاب نميخونن كه مغزشون زنگ ميزنه
ولي اين رو هم بايد ياد اور شد كه هر كتابي هم ارزش خوندن رو نداره
بايد خودمون راه زندگيمون رو پيدا كنيم و اون رو وقتي پيدا ميكنيم كه دنيا رو تجربه كرده باشيم
همونطور که قوّهء جاذبه قانونِ مخصوص به خودش رو داره .. لابد قوّهء باه هم قانون داره دیگه!
ما در دنیای فیزیک و ریاضی زندگی میکنم
همه چیز از قانونِ خودشون پیروی میکنند
حتی بی نظمی
به نظر من اصلا به این نمی شه گفت کتاب.
کتاب باید سراسر فایده باشه و چیز جدیدی به خواننده یاد بده اما این کتاب نه تنها چیزی به مخاطب نمی ده بلکه ممکنه بعضیا با خوندنش دچار تزلزل اعتقادی بشن.
به نظر من که این احدیث اصلا مستند نیست. (!)
خیلی از مسایل هستن که شاید در وهله ی اول انسان اونو نپذیره و باهاش مخالفت کنه اما وقتی استدلال های منطقی درباره ی اثبات درستی اون موضوع رو شنید; نظرش عوض بشه.
به نظر من نویسنده ی این کتاب باید احادیث و آیاتی رو که نقل کرده بود; به طور قانع کننده و کاملی تفسیر میکرد طوری که جای هیچ شبهه و اعتراضی نمونه و علت برای همه به طور کامل روشن بشه. در غیر اینصورت اصلا نباید این کتابو مینوشت.
اثر این کتاب روی خود من که خیلی منفی بود و کلی با خودم کلنجار رفتم تا نذارم لطمه ای به اعتقاداتم وارد بشه.
سلام دوستان.من بجاي وارد شدن به بحثاتون به يك داستان آموزنده اي بر خوردم.گفتم جهت تغيير فضا اينجا بياورم شايد مورد قبول دوستان واقع افتد.
مردي وارد گل فروشي شدتابراي مادرش ـ كه در شهرديگري زندگي ميكردـ سفارش دهد وباپست براي او بفرستد.
وقتي از گل فروشي خارج شد دختري را ديد كه در كنار در نشسته بود وگريه ميكرد.مرد نزديك دختررفت وازاو پرسيد:دخترخوب چراگريه ميكني؟
دختر گفت:ميخواستم براي مادرم يك شاخه گل بخرم ولي پولم كم است. مردلبخندي زدوگفت:بامن بيا.من براي تو يك دسته گل خيلي قشنگ ميخرم
تا آن رابه مادرت بدهي. وقتي از گل فروشي خارج مي شدند،دختر درحاليكه دسته گل رادردستش گرفته بود لبخندي حاكي ازخوشحالي ورضايت
به لب آورد.مرد به دخترك گفت:ميخواهي تورا برسانم؟ دخترگفت:نه،تا قبرمادرم راهي نيست!مرد ديگرنميتوانست چيزي بگويد.
بغض گلويش راگرفت،دلش شكست واشكش جاري شد.طاقت نياورد،به گل فروشي برگشت،دسته گل راپس گرفت و200 كيلومتر رانندگي كرد تا
با دست خودش آن را به مادرش هديه كند.
جمله پاياني:
به جاي تاج گل بزرگي كه پس از مرگم براي تابوتم مي آوري،شاخه اي از آن را همين امروز به من هديه كن. ((شكسپير))
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قانون قوه باه - آداب زناشویی
ض[center][/center]
ولي اين رو هم بايد ياد اور شد كه هر كتابي هم ارزش خوندن رو نداره
بايد خودمون راه زندگيمون رو پيدا كنيم و اون رو وقتي پيدا ميكنيم كه دنيا رو تجربه كرده باشيم
ما در دنیای فیزیک و ریاضی زندگی میکنم
همه چیز از قانونِ خودشون پیروی میکنند
حتی بی نظمی
کتاب باید سراسر فایده باشه و چیز جدیدی به خواننده یاد بده اما این کتاب نه تنها چیزی به مخاطب نمی ده بلکه ممکنه بعضیا با خوندنش دچار تزلزل اعتقادی بشن.
به نظر من که این احدیث اصلا مستند نیست. (!)
به نظر من نویسنده ی این کتاب باید احادیث و آیاتی رو که نقل کرده بود; به طور قانع کننده و کاملی تفسیر میکرد طوری که جای هیچ شبهه و اعتراضی نمونه و علت برای همه به طور کامل روشن بشه. در غیر اینصورت اصلا نباید این کتابو مینوشت.
اثر این کتاب روی خود من که خیلی منفی بود و کلی با خودم کلنجار رفتم تا نذارم لطمه ای به اعتقاداتم وارد بشه.
مردي وارد گل فروشي شدتابراي مادرش ـ كه در شهرديگري زندگي ميكردـ سفارش دهد وباپست براي او بفرستد.
وقتي از گل فروشي خارج شد دختري را ديد كه در كنار در نشسته بود وگريه ميكرد.مرد نزديك دختررفت وازاو پرسيد:دخترخوب چراگريه ميكني؟
دختر گفت:ميخواستم براي مادرم يك شاخه گل بخرم ولي پولم كم است. مردلبخندي زدوگفت:بامن بيا.من براي تو يك دسته گل خيلي قشنگ ميخرم
تا آن رابه مادرت بدهي. وقتي از گل فروشي خارج مي شدند،دختر درحاليكه دسته گل رادردستش گرفته بود لبخندي حاكي ازخوشحالي ورضايت
به لب آورد.مرد به دخترك گفت:ميخواهي تورا برسانم؟ دخترگفت:نه،تا قبرمادرم راهي نيست!مرد ديگرنميتوانست چيزي بگويد.
بغض گلويش راگرفت،دلش شكست واشكش جاري شد.طاقت نياورد،به گل فروشي برگشت،دسته گل راپس گرفت و200 كيلومتر رانندگي كرد تا
با دست خودش آن را به مادرش هديه كند.
جمله پاياني:
به جاي تاج گل بزرگي كه پس از مرگم براي تابوتم مي آوري،شاخه اي از آن را همين امروز به من هديه كن. ((شكسپير))